حذف حرف اضافه
پدیدهی حذف حرف اضافه از دیرباز در فارسی وجود داشته است و علت آن هم چیزی جز گرایش اهل زبان به اختصار و اقتصاد زبانی نیست. مثلاً عبارت فعلی «به راه افتادن» (حرف اضافه + اسم + فعل) با حذف حرف اضافه تبدیل به فعل مرکّب «راه افتادن» شدهاست؛ یا این مثالها در زبان محاوره:
رفتم خونه. (= به خانه رفتم.)
آخرش افتاد زندان. (= به زندان افتاد.)
دخترمو میذارم مهد. (= در مهد میگذارم.)
خدمتتون عرض کنم… (= به خدمتتان عرض کنم…)
سرم کلاه گذاشتن. (= بر سرم کلاه گذاشتند.)
یادآور میشوم که استاد ابوالحسن نجفی سالها پیش در مجلهی نشر دانش (سال هفتم، شمارهی چهارم، خرداد و تیر ۱۳۶۶) مقالهی مفید و راهگشایی به نام “حذف حرف اضافه” منتشر کردند که از طریق جست و جو در اینترنت میتوان آن را یافت. آنچه درپی میآید در تکمیل آن مقالهی ارزشمند است.
اینک موارد حذف حرف اضافه در واژهها و اصطلاحات فارسی:
آتشسوزی < در آتش سوختن
اندازهی < به اندازهی
برایِ < از برایِ
بعدِ < بعد از: بعدِ صد سال اگر بر سرِ خاکم گذری / سر برآرد ز گِلم رقصکنان عَظمِ رمیم. (حافظ)
پاش کردن < به پایش کردن
پایِ < بهپایِ
پایِ پیاده رفتن < با پایِ پیاده رفتن
پایِ کسی گذاشتن < بهپایِ کسی گذاشتن
پیِ < در پیِ: ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمدهایم / از بدِ حادثه اینجا به پناه آمدهایم. (حافظ)
ترکِ چیزی گفتن < به ترکِ چیزی گفتن
تنخور < به تن خوردن (= مناسب تن بودن)
ته کشیدن < به ته کشیدن
جا افتادن < در جا افتادن (= در جای خود قرار گرفتن)
بینِ < در بینِ
پا شدن < بر پا شدن (= برخاستن)
پاش کردن < به پایش کردن
پایِ < بهپایِ
پایِ پیاده رفتن < با پایِ پیاده رفتن
پایِ کسی گذاشتن < بهپایِ کسی گذاشتن
پیِ < در پیِ: ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمدهایم / از بدِ حادثه اینجا به پناه آمدهایم. (حافظ)
ترکِ چیزی گفتن < به ترکِ چیزی گفتن
تنخور < به تن خوردن (= مناسب تن بودن)
ته کشیدن < به ته کشیدن
جا افتادن < در جا افتادن (= در جای خود قرار گرفتن)
جا انداختن < در جا انداختن (= در جای خود قرار دادن)
جا رفتن < در جا رفتن (= در جای خود قرار گرفتن)
جایِ < بهجایِ
جهتِ < بهجهتِ
حدودِ < در حدودِ
حسابرسی < به حسابها رسیدن
حسَبِ < برحسَبِ
حفظ بودن < از حفظ بودن
حینِ < در حینِ
خاکسپاری < به خاک سپردن
خدمتِ < به خدمتِ / در خدمتِ: خدمتِ استاد بودم.
خواب بودن < در خواب بودن
خواب رفتن < به خواب رفتن
خودانتقادی < از خود انتقاد کردن
خوندماغ < خونریزی از دماغ
داخلِ < در داخلِ
دادرسی < به داد کسی رسیدن
دار زدن < به دار زدن
دالبُر < بهشکل دال بریده
درونِ < در درونِ
دستآورد، دستاورد < بهدستآورده
دستباف < بادستبافته
دستش بودن < در دستش بودن: چی دستته؟
دست کردن < در دست کردن
رودرواسی (رودربایستی) < در روی کسی مجبور به رعایت رفتاری شدن
روزآمد < به روز آمده
رونویسی < از روی متن نوشتن
رهآورد، رهاورد < از ره (راه) آورده
رهبر < به ره (راه) بَرنده
رهگذر < از ره (راه) گذرنده
ریشخند < به ریش کسی خندیدن
زمین خوردن < به زمین خوردن
زمین زدن < به زمین زدن
زورگیری < بهزور گرفتن
سرِ < بر سرِ
سر آمدن < به سر آمدن
سر رسیدن < به سر رسیدن
سر رفتن < از سر رفتن (= لبریز شدن)
سرزنش < بر سر کسی زدن
سرشار < از سر شارنده (= ریزنده)
سرش گذاشتن < بر سرش گذاشتن
سینهخیز < بر سینه خزنده
سینهریز < بر سینه ریزنده
سینهزنی < بر سینهی خود زدن
ضمنِ < در ضمنِ
طبقِ < برطبقِ
طول کشیدن < به طول کشیدن
طیِّ < در طیِّ
ظرفِ < در ظرفِ
عقبِ < در عقبِ
عوض < بهعوض / در عوضِ
غلطانداز < به غلط اندازنده
غوررسی < به غور چیزی رسیدن
فریادرس < به فریاد رسنده
فکر چیزی بودن < به فکر چیزی بودن
قدِّ < به قدرِ (= به اندازهی)
قلمداد < بهقلمداده (= محسوبشده)
قمهزنی < با قمه خود را زدن
کاربرد < به کار بردن
گردن گرفتن < به گردن گرفتن
لبریز < از لب ریزنده
لو دادن < از لو دادن (= از بین لبها بیرون دادن و فاش کردن)
لو رفتن < از لو رفتن (= از بین لبها بیرون رفتن و فاش شدن)
مدّ ِ نظر داشتن < در مدّ ِ نظر داشتن
میانِ < در میانِ
وسطِ < در وسطِ
هِلیبرد < با هلیکوپتر بردن
همایش < پیش هم آمدن
:: بازدید از این مطلب : 241
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0